به شاخه اي نيلوفر.مادر نداشته ام...
بگذار سراب لبهايت بنوشم
تا مستي
نيلوفرانه
گرد احساسم بپيچد
انگونه كه هرگز
از اغوشش رهاييم نباشد
انگار معجزه اي
تو خود معجزه اي وقتي كه
دانه ات را طوفان تاريخ
در گلدان خشك من اورد و كاشت
و باران زمان و احساس ابت داد
و خورشيد مبهم پروريدت
كه اكنون
ندانم
با احساسم چه كنم
شراب لبهايت را مي نوشم
و تشنه ترم مي كني
جاودانگي در نگاه توست نه در بهشت
و جهنم: نداشتنت
وقتي تو را ديدم
ايمانم كامل شد
به خداوندگار محبت
كه مقلوب رنج هست
و تنها مرثه اش باقي است...
رهازمستان91
.......................................................
ديگر خسته ام
كوله بار ذهنم سنگين تر از گذشته
توشه ي سوالم لبريز
وقت رفتن است
تنها نجات عشق است
اما كدام عشق؟
عشق به تعريف خودم
ارزش نهادن بر تك تك گلها
قلبهايي كه جسمي را به همراه مي كشند
خسته ام از واژه هاي ركيك
از
روي و ريا
خسته كه زن را كالايي مي نگرند
و زنهايي كه لذت
به كساني ارزاني مي كنند كه كالاشان مي دانند
عشق كجاست؟
مگر معجزه اي
اكنون ارزويم رفتن است
من اهل اين سياره نيستم
كه به جاي نيش ترمزي
به زني كه نمي تواند عبور كند
بخندم
شاملو مي گفت
اغوش تو اندك جايي است براي زيستن
...اما من اندك جايي را ندارم
چرا كه
اندك جاي سوخته
انقدر حسرت اميز است
كه جاي ديگري را
نمي يابم
مگر معجزه اي...
رهافرودين92
..................................
بشر
مرثيه ايست بر خويشتن...
رهافرودين92
...............................
چگونه ديگري را بخواهم
اگر وصال تو ميسر نشد؟
مگر چه كم داري؟
مگر چيستي؟
مگر ميشود از قلب تو گذشت؟
كه به اندازه ي خودش تپش دارد؟
با تو مي مانم
و مي گذارم جبر زندگي
ذره ذره جانم را بمكد
اما رهايت نمي كنم...
رها فرودين 92
............................................
هيچ كس نمي فهمد چه مي گويم
حتي معشوق...
فرودين92
.......................................
درد بشر اين است كه سيب زميني نيست
معشوق
سيب زميني نيست
كه اسان بروي سوي ديگري
قلب او در عذاب و من در لذت؟
مرگ معنا مي يابد با درد عشق
چنان كه خلخالي ازپايي دراوند
مرگ را تقبيحي نيست
از رنجش
رهافرودين92
...............................................
ان قدر دوستت دارم
كه وقتي جدايي از تو را
خوشبختي تو دانستم
از تو جدا ماندم
و روان و تن
به زهر درد عشق و دوري سپردم...
رهافرودين92
.......................................
هيچ دلي براي بشر نمي سوزد
ببين چه اسان
عروس تو نمي تواند شود
اما برده ي متجاوز مي شود،
طالع اسمان
به كام سنگدلان است
مگر سكه به نام تو بيفتد به معجزي...
رهافرودين92
......................................
رهافرودين92
......................................
قديم به جرثومه ها ي فرهيخته ي محبت...
دلم به دريا ميسوزد
پاكي سترگش
محل زباله هايش كرده
فراواني نعمت مهرش
بيش از ناچيزي فهم ساحل نشينان است
و دريا
تنها
خودش را در چشمان انها مي بيند و
انطور فكر مي كند كه دوس دارد باشد
نه انطور كه هست
دريا باور كني يانه
عاشقي در بين ساحل نشينا نيست
شايد
به تعداد يك ريگ
در برابر يك ساحل
رهافرودين 92
..........................
ارامي اهو
در برابر تفكر شكار شير
ضعف است
اما تقبيحي نيست كه تقدس است
چنان كه فرهيخته ترين زنان
در برابر دون ترين مردان
زانوي احترام و عشق ميزنند
فرودين92
مهر زنان را در شگفتم
كه در برابر فريب
بازهم مهر است
كه اگر نه چنين بود
جرثومه مهر نبود
و اين اسيد تناقض
روانم
سطور اول بوف كور مي كند
رهافرودين 92
.....................................
مادر بزرگم امروز مرد
نامش عذرا بود
اما هيچ وامقي نداشت...
رهافرودين92
....................................
خون بوي اهن مي دهد
اهن را به مداومت كدام سيلي مكرر مي كنند
انبوه لئامت هاي ماورايي
نكته انگيز جوشش هذيان هاي حقيقت نا معلوم
در كنايات مغز حصر ميشود
بوي تراكم كابوس مي دهد خوابم
بوي ماندگي قناري مرده در قفس مي دهد قلبم
نكته انگيزي زمان تلاطم انديشه هاي مشوش انتحار سلول هاي خاكستري رنگ
انجمن ملاحظه ي من و ما را در روايت برنامه ي دستوري امضا مي كند
معشوق چغندر قند را گاز ميزند
وين قند پارسي كه به بنگاله مي رود
با غ تقابل مرادف انگيزه هاي مستعار خرد مندي كيمياي سعادت شد
اقيانوس شهوت
كشتي عشق پسر همسايه را
در سواحل ماداگاسكار شكست
تا شايد مي مون ها
به موانست كينگ كنگ
دورگه هاي حلقه ي داروين را
با معشوقش
همان دختر همسايه
باز افريني كمنند
ان وقت با زهم مكي گويي خوبي پيروز است؟
متجاوز خودش خفه مي شود
اما تو را هم زير اب مي برد
قانون اين هستي
بوي متاركه مي دهد
ممنوع اطلاق شده ايم
چوب دوسر گهي...
رها فروردين 92
.............................................
فريب
ريا
تجاوز
بسي راه
افتخار اميز،
با عشق قدم برداري تعزير ميشوي...
رهافرودين92
..............................................
تو معشوق را نوازش نمي كني
كه زبر ي دستانت نيازاردش
تا سرخ نشود پوستش
پلك ميزني كسي مي ايد
كبودش مي كند...
رها فرودين92
............................
جاي زندگيست اين دنيا؟
از درد عشق لاغر ميشوي،
معشوق همسر تپل مي خواهد...
رها فرودين 92
...................................
عاشق عقب مي ايستد
ازترس نيازهاي معشوق
تا چرتكه بياندازدعاشق
متجاوز از حلقه ي هفتم عبور كرده است...
رهافرودين92
.............................
ما همه (اينجا)
اواره ايم...
رها فرودين92
................
صداي كفش هات دم به دم
ميرسد به گوش من مدام
قدم قدم
ميرسي به من
ياكه ميرسي به نقطه اي كه نيستم
اگر كه دور مي شوي
پس چرا ندارد اين صدا تمام
پس تو جاودانه اي
درد مزمن تو را خواستن
تورا دوست داشتن
بودن مرا
ذره ذره اب مي كند
مادري كه نيستي
نيامده
رفتنت مرا عذاب مي كند...
رهافرودين 92
..........................................
هستي
اما نيستي
رنجي ازين فزونتر؟...
رهافرودين92
......................................
بس ميشود كه
دليل هجران عشق است
براي رسيدن به كسي
عشق جوابگو نيست
فريب لازم است...
رهافرودين 92
..........................................
هر چه راست تر اعتراف كني
تنفرانگيزتري
هرچه زيباتر دروغ بگويي
محبوب دلبري...
رهافرودين92
........................................
درد عشق:
معشوقي كه
عشق نمي داند چيست
رهافرودين92
..........................................
زندگي
برابر استدلال هايت از زيبايي زندگي
بوي تعفن مي دهد
رهافرودين92
.......................................
زندگي من
فاصله ايست بين امدن و رفتنت
وقتي به دوش طوفان مي روي
نقطه اي سياهي هستم
در دل گلبرگ شقايقت...
رها اسفند91
..............................................
فرصتي هست كه با هجر تو معنا بدهم
علت بودن خود را كه نمي دانم چيست...
رهااسفند91
...........................................
ميايي زير باران قدم بزنيم؟
من چتر مي اورم
خواهش مي كنم كه چترت را فراموش كني...
رهااسفند91
......................................................................................
ما همه با هم
تنهاييم...
رهااسفند91
......................
اولين نعمتي كه از من دريغ شد
نبودن بود
دومينش
نبودنت
سومينش
بودنت ولي در كنار من نبودنت
چهارمينش
در كنار من بودن و تو با من نبودنت
پنجمينش
تو با من بودنت و من باتوام نبودنم
ششميش...
رها اسفند91